نمی توان
می توان در خلاف باد و طوفان قدم برداشت تا حقیقت!
می توان در میان آینه ها دوید و خود را ندید!
می توان خروارها احساس را با نگاهی در دل مرده دمید!
می توان در میان لحظه ها لحظه دیدار را بویید!
می توان در جوی آبی افتاد بی آنکه آبی نوشید!
می توان در میان چین و چروک پیشانی اخم لبخند زد!
می توان از میان جمله ها سکوت را برگزید!
می توان بغض کرد و گریست ولی زبان بربست و ناله نکرد!
می توان ساز زندگی را با قلم امید بر لب دریا نواخت!
می توان به وقت انتظار آرزو را فریاد زد!
می توان ستارگان را دور از چشم خورشید بوسید!
می توان خیلی دورها را نزدیک احساس کرد!
می توان فلفل دشنام را در دهان جوید و قورت داد!
می توان در میان گلرویان چشم فرو بست و نخوابید!
می توان سر التماس را بالا گرفت در آسمان!
می توان غرید بی آنکه صدایی شنوده شود!
می توان از لا به لای ابرها میوه خورشید را جویید!
نمی توان ... 1
می توان در خلاف باد و طوفان قدم برداشت تا حقیقت!
می توان در میان آینه ها دوید و خود را ندید!
می توان خروارها احساس را با نگاهی در دل مرده دمید!
می توان در میان لحظه ها لحظه دیدار را بویید!
می توان در جوی آبی افتاد بی آنکه آبی نوشید!
می توان در میان چین و چروک پیشانی اخم لبخند زد!
می توان از میان جمله ها سکوت را برگزید!
می توان بغض کرد و گریست ولی زبان بربست و ناله نکرد!
می توان ساز زندگی را با قلم امید بر لب دریا نواخت!
می توان به وقت انتظار آرزو را فریاد زد!
می توان ستارگان را دور از چشم خورشید بوسید!
می توان خیلی دورها را نزدیک احساس کرد!
می توان فلفل دشنام را در دهان جوید و قورت داد!
می توان در میان گلرویان چشم فرو بست و نخوابید!
می توان سر التماس را بالا گرفت در آسمان!
می توان غرید بی آنکه صدایی شنوده شود!
می توان از لا به لای ابرها میوه خورشید را جویید!
نمی توان ... 1